ستاره آبی
- رمان امنیتی ستاره آبی -
- قسمت سی و دوم -
نگاهی به مقداد میاندازم و با دیدن چهرهاش متوجه میشوم که او نیز شبیه من این موضوع را فراموش کرده است.
رو به حاج صادق توضیح میدهم:
-حتما در اولین فرصت رد اون بوتیک هم میزنیم و حکم دسترسی بهش رو میگیرم.
سپس مکثی میکنم و میگویم:
-اگر حرف دیگهای نمونده پایان جلسه رو اعلام کنم؟
حاج صادق میگوید:
-خودت بمون کارت دارم.
بلافاصله بعد از شنیدن این جمله از زبان حاج صادق نفرات حاضر، اتاق را ترک میکنند. با اشارهی دست حاج صادق رو به رویش مینشینم.
صورتش را نزدیکم میکند و جملاتش را اینگونه شروع میکند:
-آقا عماد اوضاع پروندهت رضایت بخش نیست، زمان از دستت رفته و احساس میکنم نمیتونی توی این پرونده تمرکز لازم رو داشته باشی… میخوای…
حرف رئیس را قطع میکنم:
-خوبم آقا، باور کنید تا اینجاش هم اگه خدا کمک نمیکرد و نمیتونستیم روی کمک و همکاری پیمان برای نفوذ به داخلشون استفاده کنیم، همین هم نداشتیم.
سپس مکثی میکنم و زیر لب میگویم:
-هر چند که کار کردن با پیمان مثل راه رفتن روی لبهی تیغه…
حاج صادق تاییدم میکند و میگوید:
-درسته، ولی خودت بهتر از هر کسی میدونی برای رسیدن به موفقیت باید روی یک نقطه متمرکز باشی.
آه کوتاهی میکشم و میگویم:
-بله آقا، درسته. اما من هم کوتاهی نکردم و توی این مدت خط به خط پروندههای مرتبط با این فرقه رو خوندم.
کارشناس قبلی که چند ساله روی این پروژه بهائیت کار میکنه و الحق و الانصاف هم اطلاعات بکر و نابی ازشون استخراج کرده، نتونسته بود رد بن تیلور رو بزنه؛ اما باز هم امام زمان عجل الله شامل ما شد و…
حرفم را قطع میکنم، سپس با لحنی متفاوت میگویم:
-یه کم وقت لازم داریم آقا، بهم وقت بدید.
حاج صادق با لحنی کاملا جدی صحبت میکند. نمیدانم توصیه میکند یا هشدار میدهد. میگوید:
-هر وقت بخوای خودت رو بیشتر یا کمتر از چیزی که هستی ببینی، باختی… همونقدر که عدم اعتماد به نفس میتونه به انسان ضربه بزنه، غرور بیش از حد هم میتونه زیر پای آدمها رو خالی کنه. سعی کن هیچ وقت این نکته رو از یادت نبری!
سرم را پایین میگیرم. حاج صادق اجازهی مرخصی میدهد. با شنیدن حرفهایش حسابی حالم گرفته میشود، نمیدانم چرا سر این پرونده و همین اول کار حاج صادق میخش را محکم میکوبد. مطمئنم هر چه که هست به آن سکوت سنگینی که وسط جلسه داشت، مربوط میشود. باید با خودم فکر کنم و ببینم چه چیزی حاج صادق را اینطور نگران کرد؟
افسری از یگان ۸۲۰۰ اسرائیل؟ بن تیلور؟ سابقهی کارش روی ویروس استاکسنت؟
بالاخره من بهتر از هر کسی میدانم که خوراک ویروس استاکسنت، سانتریفیوژهای نیروگاههای هستهای ایران هست…
و این یعنی…
نویسنده:
#علیرضا_سکاکی
- پایان قسمت سی و دوم -
❌کپی با ذکر نام نویسنده