علوی

  • خانه 
  • رمان های امنیتی  

ستاره آبی 

24 شهریور 1401 توسط العبد

​- رمان امنیتی ستاره آبی -

- قسمت سی و یکم -
قطره‌ی عرقی از حوالی شقیقه‌ام به روی ریش‌هایم می‌چکد. نامطمئن و با شرمندگی می‌گویم:

-آقا راستش شب مهمونی ساغر و مهران و شبنم هر کدوم جداگونه از توی ویلا خارج شدن و رفتن به سمت خونه‌هاشون. تیم ت میمی که برای بن تیلور مستقر کرده بودم هم تا همین الان جلوی درب ویلا داره پست می‌ده؛ اما هیچ خبری ازش نشده.

حاج صادق می‌گوید:

-یعنی می‌خوای بگی تیلور تک و تنها توی ویلا مونده؟

مقداد جرئت صحبت کردن پیدا می‌کند:

-بعیده آقا، ممکنه توی ماشین یکی از سه نفری باشه که بچه‌ها ردش رو زدند. 

لحظه‌ای فکر می‌کنم که مقداد درست می‌گوید؛ اما ناگهان کمیل ساز مخالف می‌زند:

-چطور توی ماشین اون‌ها بوده که بچه‌ها ندیدنش؟ به نظر من که ممکنه هنوز توی ویلا باشه. 

مقداد از نظر خودش دفاع می‌کند:

-آخه چرا باید تنها توی ویلا بمونه؟ اصلا تا کی می‌خواد همینطوری اونجا بمونه و به در و دیوار زل بزنه؟ 

مهندس که تا به حال کمتر از بقیه‌ی افراد حاضر در جلسه صحبت کرده، نظرش را می‌دهد:

-الزاما لازم نیست به دیوار زل بزنه، شاید برای ادامه‌ی کارهای تحقیقاتیش به خلوت نیاز داره و چه جایی بهتر از اونجا…

حاج صادق حرف مهندس را ادامه می‌دهد:

-شاید هم اجازه نداره توی کوچه و خیابون آفتابی بشه.

سپس زیر لب زمزمه می‌کند:

-کاش می‌تونستیم بفهمیم هدفشون از پول دادن به پیمان و فراهم کردن موقعیت واردات اون قطعات چیه.
چند لحظه‌ای سکوت در فضای جلسه حکم فرما می‌شود و سپس حاج صادق از من می‌خواهد تا جمع بندی کنم. فورا ادامه می‌دهم:

-با برگشتن آقا کمیل و سرکار خانم تابش که سرتیم خواهران نیز هستند، از همین لحظه ماموریت مدیرت ت میم‌ها و گزارش لحظه‌ای عملکرد سوژه‌هامون بهشون داده می‌شه، امیدوارم که شبیه همیشه توی کارشون موفق باشن.

سپس رو به مقداد می‌کنم:

-بزرگوار شما هم باید تموم تلاشت رو بکنی تا به ساختار سایبری این چهار نفر نفوذ کنیم. از دوربین‌های مشرف به محل زندگی گرفته تا شنود تلفن همراه و هر کار دیگه‌ای که لازمه‌.

حاج صادق تذکر می‌دهد:

-حکم قضایی برای شنود داری؟

محکم جواب می‌دهم:

-بله آقا، یک ساعت پیش با قاضی صحبت کردم و با ارائه مستنداتی که از صحبت‌های سوژه‌ها داشتیم، حکم پیگیری و ادامه‌ی شنود افراد و حتی اماکن پر رفت و آمدی که دارند مثل سالن زیبایی کفیرا که جوازش به نام شبنم خدا دوست هست رو گرفتم، البته مطابق دفعات گذشته زحمت رصد سالن زیبایی روی دوش خانم تابش و همکارهاشون هست.

مقداد یادآوری می‌کند:

-یادمه در بین حرف‌هاشون از یه بوتیک زنونه هم حرف می‌زدن، معلوم نیست جواز اونجا به نام کیه؟ نتونستید آدرسی ازش پیدا کنید؟ 

نویسنده:

#علیرضا_سکاکی 

- پایان قسمت سی و یکم -

❌کپی با ذکر نام نویسنده

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

علوی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس