ستاره آبی
- رمان امنیتی ستاره آبی -
- قسمت پنجاه و یکم -
مهندس همانطور که به صفحهی مانیتور چشم دوخته، با جدیت میگوید:
-شبنم یه اسنپ گرفته برای ترمینال جنوب!
با شنیدن ترمینال جنوب در کسری از ثانیه به یاد آن عملیات نفس گیر خنثی سازی بمب در مترو میافتم، چشمهایم گرد میشود و تکرار میکنم:
-ترمینال جنوب؟ اونجا دیگه چیکار داره؟
مهندس آه کوتاهی میکشد:
-هنوز نمیدونم آقا، اجازه میدید براش ماشین رزو کنم؟
چشمهایم را ریز میکنم و میپرسم:
-کسی رو داری نزدیکش؟
مهندس فورا میگوید:
-بله آقا، سهیل رو از صبح توی آب نمک خوابوندم.
با حرکت سر قبول میکنم تا مهندس به اکانت شبنم دسترسی پیدا کند و سهیل را به عنوان رانندهی اسنپ به سمت شبنم بفرستد.
سهیل یکی از دوستانی است که در پروندههای مختلف و به صورت کاملا داوطلبانه با ما همکاری میکند و گاهی اوقات که سوژههای ما پیاده باشند از او میخواهیم تا در خیابانهای اطراف پرسه بزند و شانس شکار سوژه را برای ما به بیشترین حالت ممکن برساند.
سرم را به سمت مقداد میچرخانم و با صدای بلندتری میگویم:
-یه تصویر از سهیل بیانداز رو سیستم مهندس.
مقداد دستی بلند میکند و چند ثانیهی بعد تصویر سهیل روی مانیتور مهندس نقش میبندد. چند باری پلک میزنم و به شکل و شمایل جدید سهیل نگاه میکنم که بافتی قرمز و مشکی به تن دارد و دور موهایش را کاملا سفید کرده است. لبهایم با دیدن مدل موهایش کش میآید و میگویم:
-این چه تیپ و قیافهای که براش درست کردید؟!
مهندس با استرس نگاهم میکند و میگوید:
-سهیل بیتقصیره آقا، من ازش خواستم این شکلی بشه.
چشمهایم را گرد میکنم:
-تو خواستی؟ نکنه رفیق آرایشگر پیدا کردی و سر این بندهی خدا رو مفت و مجانی در اختیارش گذاشتی؟
مهندس خجالت زده و با تواضع توضیح میدهد:
-آقا این چهره برای شبنم جذابه، مطمئنم اگه سهیل مو به موی کارهایی که بهش گفتم رو انجام بده با این سر و وضع میتونه نظر شبنم رو جلب کنه… حتی ممکنه بهش پیشنهاد جذب توی فرقه رو هم بده.
دستی به ریشهایم میکشم و کنجکاوانه میپرسم:
-اونوقت چرا این چهره برای شبنم جذابه؟! اصلا تو سلایق شبنم رو از کجا میدونی؟ تو که هنوز چهل و هشت ساعت نمیشه که پرونده رو دست گرفتی و…
مهندس لبخند پیروزمندانهای میزند و میگوید:
-از سرویسهای جاسوسی بیگانه کمک گرفتم آقا…
سپس با جدیت بیشتر توضیح میدهد:
-درسته که تازه پرونده رو دست گرفتم؛ اما در اولین اقدام یه نگاهی به اکسپلور اینستاگرامش انداختم… خدا سازندهی این اپلیکیشن رو لعنت کنه که کار ما رو انقدر دقیق و خوشگل راه میاندازه.
مهندس چند باری به روی صفحهی کیبور پیش رویش میکوبد و با نشان دادن پستهای پیشنهادی اینستاگرام به شبنم، توضیح میدهد:
-از هر دوازدهتا پستی که برای شبنم اومده، چهارتاش بازیگرهای خارجی و ایرانی با گریمی نزدیک به چهرهی سهیل هستند و این یعنی…
خندهام را پنهان نمیکنم و پر انرژی میگویم:
-بیخیال مهندس، آخه مگه از روی اکسپلور هم میشه واسه سوژه نسخه نوشت؟
مهندس شانهای بالا میاندازد و با احترام میگوید:
-جسارتا این بار رو بهم اعتماد کنید آقا. این خانم شش تا فیلم آخری که دانلود کرده روی پوستر یه مرد با همین شکل و شمایل بوده… اصلا توی همون اینستاگرام چند باری روی همین خطی که با تیغ روی موهای مدل افتاده زوم کرده و بهش خیره شده، من شک ندارم که این مدل مو شبنم رو به خودش جذب میکنه… فقط امیدوارم سهیل بتونه اونطوری که باید خودش رو نشون بده.
نویسنده:
#علیرضا_سکاکی
- پایان قسمت پنجاه و یکم -
❌کپی با ذکر نام نویسنده