علوی

  • خانه 
  • رمان های امنیتی  

ستاره آبی 

27 شهریور 1401 توسط العبد

​- رمان امنیتی ستاره آبی -

- قسمت چهل و نهم -
کمیل با لبخندی کم رنگ حرفم را تایید می‌کند. سپس دستم را می‌گیرد و کمک می‌کند تا بلند شوم تا روز جدید کاریمان را آغاز کنیم. روزی‌ که با پیامک تیم مراقبت ویلا روی خط امن من رنگ‌وبوی تازه‌ای به خود می‌گیرد:

 -شبنم با چادر و تیپ زننده‌ای از ویلا خارج شد.

 متن پیامک را برای کمیل می‌خوانم و به چشم‌هایش نگاه می‌کنم. کمیل شبیه فنر از جایش بلند می‌شود و می‌گوید:

-به نظرم بهتره خودمونم تو میدون باشیم.

 کمی مکث می‌کنم و جواب می‌دهم:

- نه بزرگوار. هدف ما ساغر و شبنم نیست، ما خود تیلور رو می‌خوایم.

 کمیل برای حرفی که زده استدلال می‌آورد:

- اگه تیلور تا روز آخر توی ویلا موند چی؟

 اصلا از کجا معلوم که شبنم الان با کسی قرار نداشته باشه؟ 

نفس کوتاهی می‌کشم و می‌گویم:

-نمی‌دونم شایدم تو داری راست می‌گی.

کمیل مصمم می‌گوید:

-شک نکن عماد جان، تیپ نامتعارف اونم با چادر چه معنی‌ای می‌تونه داشته باشه؟ شک ندارم که این تضادی که تو پوشش شبنم هست یه دلیلی داره.

چشم‌هایم را ریز می‌کنم و می‌گویم:

-شاید می‌خوان حجاب رو بد جلوه بدن… چه می‌دونم یه نفر این شکلی رو بفرستند تو خیابون تا قبح چادری‌ها رو بریزن.

 کمیل کمی به حرفم فکر می‌کند و می‌گوید:

 -شاید؛ ولی بازهم این دلیل نمی‌شه که شبنم امروز کار بزرگ‌تری نداشته باشه، ما چه خوشمون بیاد چه نه الان شخص بن تیلور توی تهرانه و داره اینا رو جمع‌وجور می‌کنه. ضربه‌های اجتماعی مثل بی‌ارزش کردن حجاب و آزاد کردن روابط نامتعارف نمی‌تونه تنها دلیل اومدن اون باشه، غیر اینه؟

شانه‌ای بالا می‌اندازم و می‌گویم:

-نمی‌دونم، لااقل الان تمرکز ندارم تا تحلیل درستی ارائه بدم. تو برو با شبنم منم میرم ببینم نتیجه آزمایشگاه آماده‌شده یا نه؟

 کمیل متعجب می‌پرسد:

- ساعت تازه هشت شده، تو نمونه‌ها رو چطور به بچه‌های آزمایشگاه رسوندی؟

 ابرویی بالا می‌اندازم :

-دم نماز صبح یکی رو دیدم و دادم بهش تا جوابش زودتر برسد.

کمیل یک «احسنت آقای برادر» با لحن خاص خودش می‌گوید و بلند می‌شود تا خودش را به موقعیت ساغر برساند.

 یک‌راست به‌ طرف آزمایشگاه می‌روم. محمدحسین که یکی از دوستای قدیمی ام هست، برایم یک لیوان چای می‌ریزد و قول می‌دهد تا قبل ‌از تمام شدن چای هم نتیجه آزمایش را برایم بخواند.

 به‌گمانم تندترین چای زندگی‌ام را می‌نوشیدم تا زودتر به جواب برسم.

 محمدحسین با برگه‌ای که در دست دارد وارد می‌شود. کنارم می‌نشیند و سپس می‌گوید:

-این نمونه‌ها واسه یه نفر نیست آقاعماد. مو و ناخن برای یک مرد تقریباً جا افتاده… حوالی ۶۵ ساله که مشخصه تحت نظر پزشک تغذیه زندگی کرده و تمام ویتامین‌های بدنش تکمیل و به‌اندازه است؛ اما با نگاه کردن به نموداری که از نمونه مو و ناخن سوژه شما در دست داریم می‌تونیم بگیم که ویتامین D کمی تو بدنش داره و دلیل اصلی اون هم اینه که پوست بدنشون با نور خورشید و آفتاب غریبه است، در واقع شما با فردی سروکار دارید که اکثراً توی یک محیط سربسته نشسته، با توجه به ساییدگی که قسمت‌های جلوی ناخن دستی که آوردی به‌نظر می‌رسه ایشون مدام در حال تایپ یا یه کار سبک با دست هستند… یک کار سبک و دائم که باعث ایجاد خراش‌های بسیار نازک و ساییدگی های خیلی کم‌رنگ شده.

لبخندی از روی رضایت می‌زنم و می‌پرسم:

- دکتر به‌نظر شما این بزرگوار ما به چه غذاهایی علاقه داره؟

دکتر نگاهی به برگه تیلور می‌اندازد و جواب می‌دهد: 

-راستش این‌ که بخوام قاطعانه نظر بدم خیلی کار سخت و تقریباً نشدنی هست؛ ولی ریشه‌های موی ضعیفی داره و موها شدیداً پرچرب هستند، ناخن‌هاش هم بیش ‌از حد طبیعی سفید و بی‌رنگه و با جمع‌بندی همه این موضوع‌ها می‌شه حدس زد که دست‌کم توی یکی دو ماه گذشته از نظر تغذیه اون طور که باید و شاید تأمین نبوده و بیشتر رو به فست فود آورده.

البته تا یادم نرفته باید بگم که ایشون مرتباً از قرص‌های ویتامین استفاده می‌کنند و هیچ‌وقت کمبودهایی که بهتون گفتم بهشون آسیب نمی‌زنه؛ ولی شاید شما با این اطلاعات بتونید…

از خنده‌ی مرموزانه‌ی دکتر می‌خندم و از او بابت اطلاعاتی که می‌دهد تشکر می‌کنم. سپس به سمت سایت می‌روم تا با مقداد و مهندس و خانم تابش دیداری تازه کنم.

نویسنده:

#علیرضا_سکاکی 

@RomanAmniyati
- پایان قسمت چهل و نهم -
❌کپی با ذکر نام نویسنده

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

علوی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس