علوی

  • خانه 
  • رمان های امنیتی  

ستاره آبی 

06 مهر 1401 توسط العبد

​- رمان امنیتی ستاره آبی -

- قسمت هفتاد و شش -
ابروهایم را به‌هم نزدیک می‌کنم و همان‌طور که با گام‌های بلند به‌طرف خانه‌ی امن حرکت می‌کنم، می‌گوید:

-دارن در مورد اتفاقات دیشب توی اون خونه باغ متروکه حرف می‌زنند، انگار ساغر یه‌کم ناخوش احواله… می‌خوای صداش رو به شکل آنلاین رو خط پاکت بفرستم؟ 

از همین سمت خط سری تکان می‌دهم و می‌گویم:

-آره بفرست الان وصل می‌شم.

سپس با وارد کردن آیدی و رمز خط پاکی که روی اینترنت دارم وارد سامانه خصوصی خودمان می‌شوم تا صداهای داخل اتاق ساغر و شبنم را گوش کنم ساغر با بغض و لرزش خاصی می‌گوید:

-نه شبنم جون، اصلا قرار ما خون و خون‌ریزی نبود… تیلور بهم گفت برم سالن زیبایی و خودم رو به یکی از گریمورها معرفی کنم؛ بهم گفت می‌خواد منو بفرست اصفهان و برای این‌که ممکنه دنبالم باشن قراره این کار رو بکنم؛ اما حالا فهمیدم با چهره من می‌خواست مهران را بکشونه سمت باغ‌های متروکه و دخلش رو بیاره. 

صدای شبنم با آرامش و تسلط خاصی به گوشم می‌رسد که در جواب ساغر می‌گوید:

-خب حالا واسه چی گریه می‌کنی؟ مهران خیر سر شوهر قبلی من بوده، من باید عزادارش باشم که نیستم.

 به نظرم نباید رو حرف‌های بن تیلور شک کنی، اون عقل کله و می‌دونه چطوری ما رو توی این عملیات موفق کنه. 

ساغر دماغی بالا می‌کشد و می‌گوید:

-لعنت بهش… فکر نمی‌کردم جون آدم‌ها این‌قدر براش بی‌ارزش باشه؛ چون مهران از ماجرای منصور و بارش خبر…

شبنم وسط حرفش می‌پرد و با عصبانیت اخطار می‌دهد:

-ساکت شو  حالا لازم نیست سیر تا پیاز قضیه رو دوباره بازگو کنی، ممکنه دیوارها موش داشته باشه. این رو هم نمی‌فهمی؟ یا دوست داری مثل مهران بشه آخر و عاقبتت؟

ساغر حرف نمی‌زند و سکوتی محض در اتاق شکل می‌گیرد.

 شاسی بی‌سیم مخفی که در گوشم دارم را از زیر آستینم فشار می‌دهم:

-کمیل هر طور شده باید بفهمیم این منصور کیه و چه باری داره.

 کمیل با سرعت جواب می‌دهد:

-از خطوط ماهواره‌ای استفاده می‌کنن و خیلی سخته که بتونیم رد طرف رو این شکلی بزنیم.

 نفس کوتاهی می‌کشم و می‌گویم:

-راه‌حلشو بگو. باید چی‌کار کنیم واسه رسیدن به این منصور؟

 کمیل سکوت می‌کند و خودم دوباره رشته کلام را وصل می‌کنم:

-بسپار به مقداد تا اسامی تمام کارکنان مشغول توی نیروگاه نطنز رو که منصور یا منصوری هست دربیاره… بهش بگو از دسترسی هاش استفاده کنه تا بتونه یه ردی از منصور و نیروگاه بزنه.

 کمیل کمی فکر می‌کند و می‌گوید:

-خیلی خب؛ ولی عماد فکر نمی‌کنم این منصوری که ازش حرف می‌زنن ربطی به نیروگاه و کارکنان تاسیسات هسته‌ای داشته باشه ها.

 ابروهایم را به‌هم می‌چسبانم و درحالی‌ که تمام فکرم را به منصور داده‌ام می‌گویم:

-خب تحلیلت چیه؟ کجا باید دنبال این حلقه گمشده بگردیم؟

 کمیل بلافاصله کلماتی‌ که در ذهن دارد را روی زبان می‌آورد:

-اگه به متن مکالمه شبنم و ساغر توجه کرده باشی متوجه می‌شی که منصور آدمی هست که باید یه باری رو به این‌جا برسونه، غیر اینه؟

 درست می‌گوید ساغر هم داشت به شبنم همین را می‌گفت.

 انگار مهران از قضیه منصور و بارش باخبر شده بود که تیلور تصمیم به حذف اش گرفت. 

می‌گویم:

-با این حساب باید منتظر شنیدن خبر کشته شدن ساغر هم باشیم.

کمیل می‌گوید:

- ساغر دیگه چرا؟ اون که کاملاً داره باهاشون همکاری می‌کنه.

آه کوتاهی می‌کشم و جواب می‌دهم:

-این‌ها دنبال یه آدمی هستن که مثل شبنم باشه؛ اما و اگر و چرا تو کارش نباشه، گوش به فرمان محض باشه و خیلی دنبال سرک کشیدن و اطلاعات سری سیستم نباشه، دنبال یکی که هیچ کدام از خصوصیات ساغر رو نداشته باشه، فقط… فقط نمی‌دونم چرا تیلور به ساغر که آدم نامطمئنی هست انقدر دسترسی و اجازه رشد توی سیستم رو داده.

کمیل کمی مکث می‌کند و می‌گوید:

-چون ما پیمان رو به‌عنوان فرزند یکی از کارکنان نطنز بهش وصل کرده بودیم… شاید… چطوری بگم؟ شاید دلیل بالا آمدن ساغر تو این سیستم خود ما باشیم.
نویسنده:

#علیرضا_سکاکی 

- پایان قسمت هفتاد و شش -

❌کپی با ذکر نام نویسنده

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

علوی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس