ستاره آبی
- رمان امنیتی ستاره آبی -
- قسمت چهل و سوم -
خیلی طول نمیکشد که صدایش را از حفرههای راه راه بیسیم به گوشم میرساند.
-عماد این یارو داخل ویلاست، دختره هم الان رفت پیشش.
ابروهایم را بههم نزدیک میکنم:
-این وقت شب پا شده اومده اینجا که چیکار کنند؟
ناگهان یاد موقعیت بدی که در آن گیر افتاده میافتم و دلشوره میگیرم، سپس میپرسم:
-اصلا خودت کجایی کمیل؟
جواب میدهد:
-جام امنه، از صدای خندهها و تلاطم آب استخر میشه حدس زد که رفتن تو آب، تکلیف چیه؟
سرم را به نشانه افسوس تکان میدهم و میگویم:
-بیا بیرون کمیل جان، به صلاح نیست بمونی و به ریسک گوش دادن به حرفهاشون نمیارزه. فقط خیلی احتیاط کن بزرگوار…
کمیل یک یا علی میگوید تا من از مقداد بخواهم با وصل کردن مجدد دوربینها تصاویر لحظهای کمیل را به من برساند.
زیر لب برای کمیل آیه شریفه و جعلنا را میخوانم و با دقت به تصاویری که از چهار دوربین متصل به کمیل به دستم میرسد نگاه میکنم.
کمیل آهسته و بدون هیچ حرکت اضافهای بهطرف درب ویلا حرکت میکند تا از داخل ویلا خارج شود.
ضربه محکمی به یکباره روی بازوی چپم قرار میگیرد. با استرس بهطرف مقداد نگاه میکنم و با حرکت چشمهایش دلیل این کارش را جویا میشوم .
انگشت اشارهاش را بهطرف خیابانی که به این کوچه راه دارد میگیرد و میگوید:
- آقا این ماشین اون یکی دختره نیست؟ چی بود اسمش ؟
به ماشینی که بهطرف ویلا حرکت میکند نگاه میکنم و میگویم:
- ساغر؟ آره خودشه…
به یکباره به فکر پرونده اجتماعی ساغر و شبنم در سازمان میافتم و میگویم:
- تو قرار بود یک گزارش دقیقتر از اینا به من بدی پس چی شد؟
مقداد با شرمندگی جواب میدهد:
-نرسیدم اقا، ولی سپردم مهندس انجامش بده.
نفس کوتاهی میکشم و میگویم:
-با مهندس ارتباط بگیر و بپرس وضعیت تاهل ساغر و شبنم چطوریه؟ راستی دوربینهای کمیل همقطع کن تا بهش اطلاع بدیم.
مقداد با تردید از اینکه برای چنین سوال در این ساعت شب نیاز به بیدار کردن مهندس است یا نه؟ تلفنش را برمیدارد و شماره مهندس را میگیرد. خیلی طول نمیکشد که صدای بم مهندس به گوش ما میرسد:
-جونم مقداد؟ خیر انشاءالله…
مقداد همانطور که مشغول قطع کردن دوربینهای کمیل است، میگوید:
- سلام جان برادر، ببخش این وقت شب مزاحمت شدم… اون بحث پرونده اجتماعی سوژه هایی که بهت داده بودم رو انجام دادی؟
مهندس کمی فکر میکند و میگوید:
-کامل نشده هنوز؛ ولی روش کار کردم…
مقداد با اشارهی چشم به من میفهماند که دوربینها ازکار افتاده، سپس از مهندس میپرسد:
- میتونی بگی وضعیت تاهل ساغر و شبنم چطوریه؟
مهندس طعنه میزند:
-نکنه میخوای باهاشون ازدواج کنی؟آخه این وقت شب چه سؤالیه که میپرسی؟ ساغر جداشده و شبنم هم شوهر داره…
بعد از اطلاع دادن به کمیل از نزدیک شدن ساغر به ویلا، حرف مهندس را با یک سوال قطع میکنم:
-شوهر داره؟ شوهرش کی هست ؟
مهندس طوری که با شنیدن صدایم شوکه شده باشد، خودش را از آن طرف خط جمعوجور میکند و با لحن جدیتری میگوید:
- بله آقا شبنم یکساله با همون مردی که تو جلسه بود ازدواجکرده. با مهران بشیری…
از شنیدن حرفهای مهندس چشمهایم گرد میشود:
-پس چرا خونههاشون جداست، اینا که بعد مهمونی هر کدومشون رفتن یه وری…
اصلا این وقت شب توی استخر… بدون مهران… با بن تیلور…
لعنت به آنها!
نویسنده:
#علیرضا_سکاکی
- پایان قسمت چهل و سوم -
❌کپی با ذکر نام نویسنده