علوی

  • خانه 
  • رمان های امنیتی  

ستاره آبی 

24 شهریور 1401 توسط العبد

​- رمان امنیتی ستاره آبی -

- قسمت سی و سوم -

درب اتاقم را باز می‌کنم و روی صندلی‌ام ولو می‌شوم. شقیقه‌ام از شدت فشار کاری زیاد و اضطراب غیر قابل توصیفی که با آن دست و پنجه نرم می‌کنم، نبض می‌زند. یعنی آن‌ها به فکر ضربه زدن به تاسیسات اتمی ما هستند؟ تاریخ به ما ثابت می‌کند که هر گاه ایران با کشورهای دنیا وارد مذاکره می‌شود، اسرائیلی‌ها برای گرفتن امتیاز از ایران در مذاکرات و ضعیف نشان دادن سیستم دفاعی-امنیتی ایران دست به تخریب اماکن مهم دفاعی و هسته‌ای ما می‌زنند و حضور بن تیلور در این پرونده ممکن است به همین دلیل باشد.
نمی‌توانم همین‌طور بنشیم تا به قول حاج صادق، تیلور آزادانه بچرخد و با زیر شاخه‌هایش قرار ملاقات اجرا کند. کمیل را صدا می‌زنم و از او می‌خواهم تا به یک موتور سواری جانانه در دل شهر مهمانم کند. 

سپس کاپشن S 313 کرم رنگم را می‌پوشم و بلافاصله ترک کمیل می‌نشینم تا به صورت نامحسوس در حوالی منزل سوژه چرخی بزنیم.

البته گشت زدن در آن حوالی آخرین فکری است که به سرم زده، در واقع وقتی در چند ساعت گذشته هیچ صدایی از میکروفن‌هایی که پیمان در ویلا کار گذاشت به دست نیاوردم و با استعلام از اداره‌ی آب و برق و گاز، نتوانستم با توجه به تغییر ناگهانی میزان مصرف وجود یا عدم وجود تیلور در ویلا را حدس بزنم، مجبور شدم تا به کف خیابان بیایم.
هوای آذر ماه تهران سردتر از چیزی شده که انتظارش را داشتم، علی الخصوص اگر پشت موتوری بنشینی که کمیل راننده‌اش است. به گمانم از جلوی درب سازمان تا حوالی ویلایی که احتمال حضور سوژه در آن می‌رود، بیشتر از سی بار از کمیل می‌خواهم تا آرام‌تر برود؛ اما دریغ از یک بار گوش کردن!

وقتی انگشتان دستش را به دور دستگیره‌ی گاز موتور بند می‌کند، محال است کسی بتواند سرعتش را کنترل کند.
در حوالی ویلا از روی موتور پیاده می‌شوم و می‌گویم:

-قبل از هر کاری باید با حاجی هماهنگ کنم تا یکی از خونه‌های سازمانی این حوالی رو برامون رزو کنه.

کمیل طوری که انگار در مرداد ماه رانندگی کرده، اصلا سرما را احساس نمی‌کند و کاملا عادی به چپ و راست نگاهی می‌اندازد و می‌گوید:

-عماد به نظرم به جای هماهنگی برای رفتن به یه خونه‌ی امن، با حاجی صحبت کن تا یه سری به داخل ویلا بزنیم. 

لبخند می‌زنم:

-این حرفت رو بذارم پای شوخی دیگه مگه نه؟

کمیل کاملا جدی نگاهم می‌کند:

-شوخی چیه آقای برادر؟ ما نمی‌دونیم اون یارو توی ویلا هست یا نه، هر راهی هم که به ذهنمون می‌رسیده امتحان کردیم. خب ما که هیچ نشونه‌ای از حضور بن تیلور توی خونه‌ی شبنم و ساغر و مهران نداریم، یعنی هنوز همین جاست دیگه‌.

حرف‌های کمیل مرددم می‌کند، نگاهی به در و دیوار ویلا می‌اندازم و می‌گویم:

-نه بزرگوار، ریسکش خیلی بالاست. 

کمیل کمی از من فاصله می‌گیرد و سپس به خوبی دور و اطراف را می‌پاید. بعد به ساختمان مشرف به ویلا اشاره می‌کند:

-این خوبه، از مقداد آمار اهالی اینجا رو بگیر و ببین میشه از داخلش یه نگاهی به داخل ویلا بیاندازیم؟
لب‌هایم را به روی هم می‌ساوم:

-این قابل قبول‌تره.

سپس مقداد را صدا می‌زنم و حرف‌های کمیل را به او انتقال می‌دهم و درخواست تیم کمکی می‌دهم. خیلی طول نمی‌کشد که مقداد لیستی از اسامی ساختمان‌هایی که ممکن است با ما همکاری کنند را روی ایمیل سازمان می‌فرستد و از من می‌خواهد تا نگاهی به آن بیاندازم.
در این مدت کمیل از دستفروشی که کمی آن طرف‌تر است یک ظرف باقالی خریده و حالا دیگر خودش را به من رسانده تا از ساکنین ساختمان خبر بگیرد.

می‌گویم:

-سروان عزت اللهی، افسر ناجا ساکن طبقه‌ی اول.

کمیل می‌گوید:

-ارتفاع طبقه‌ی اول به کارمون نمیاد.

ادامه می‌دهم:

-حاج قربان تهرانی اصل، بازاری با اصل و نسب و یکی از پای ثابت‌های بسیج اصناف، طبقه پنجم.

کمیل حرفم را قطع می‌کند:

-همین خوبه که…

ناامیدانه می‌گویم:

-خونه‌ش ضلع جنوبیه ساختمونه، راهی به سمت ویلا نداره.

سپس ادامه می‌دهم:

-حسین قهرمانی، مداح هیات حسنیه؛ ولی پرونده‌ی اجتماعی‌ش خیلی هم سفید نیست.
آخری هم توکل علی آبادی، تا ده سال پیش ساکن روستا بوده و حالا هم زده تو کار بساز و بفروش؛ ولی آدم معتمد و خوبیه. 

کمیل می‌گوید:

-ببین اگه حفا مشکلی نداره بهش زنگ بزنیم.

سری تکان می‌دهم و بعد از چند تلفن اجازه‌ی ورود به ساختمان آقای علی آبادی را می‌گیرم. کمیل زنگ واحدشان را فشار می‌دهد و از او می‌خواهد تا چند دقیقه‌ای وقتش را در اختیار ما قرار دهد. بعد از صحبت‌های نه چندان طولانی آقای علی آبادی با کمال میل قبول می‌کند تا از واحدش نگاهی به داخل ویلا بیاندازیم… این تنها راه حل برای پیدا کردن بی سر و صدای بن تیلور است و اگر از این طریق هم به بن بست بخوریم، مجبور می‌شویم تا وارد ویلا شویم.

نویسنده:

#علیرضا_سکاکی 

- پایان قسمت سی و سوم -

❌کپی با ذکر نام نویسنده

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

علوی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس