ستاره آبی
- رمان امنیتی ستاره آبی -
- قسمت بیست و شش -
حاج صادق میپرسد:
-راستی گزارش پیمان رو بهم ندادیا، باید از این ور و اونور زودتر خبردار بشم؟
سرم را پایین میاندازم و با شرمندگی جواب میدهم:
-ببخشید آقا، همین که پام به اتاق رسید گیر کردم بین این کلیدواژههایی که کدومش از ما به اندازهی یه پرونده مجزا انرژی و وقت میگیره.
حاج صادق تاییدم میکند و جواب سوالش را این گونه میدهم:
-به پیمان یه پیشنهاد عالی دادن، قرار شده پول وارد کردن قطعات هواپیما رو تمام و کمال بهش بدن.
حاج صادق چشمهایش را ریز میکند:
-و در عوض ازش چی میخوان؟
شانهای بالا میاندازم:
-فعلا که چیزی نگفتن، فقط کاملا بی پرده و مستقیم بهش گفتن پول از طریق صندوق ویژهی بهاییت تامین میشه تا اینطوری پیمان خیال کنه اینا میخوان بهائیش کنن؛ ولی مطمئنم که هدفشون این نیست.
حاج صادق مصمم میگوید:
-و تحلیل جنابعالی؟!
ابرویی بالا میاندازم:
-راستش من از یک ساعت پیش تا همین حالا داشتم روی همین پیشنهاد چشم گیری که به پیمان دادند فکر میکردم. برخلاف این که اونها سعی دارن هدفشون از این کار رو با اسم بردن از بهائیت پنهون کنن و خودشون رو آدمهای مذهبی و دلسوزی نشون بدن، از نظر من دو دلیل برای این پیشنهادشون وجود داره.
دو دلیل برای یک منفعت مشترک بین پیمان و وارد کردن بارش و شبکههای اسرائیلی فعال در ایران.
حاج صادق مقتدرانه دست به زیر بغل میزند و می گوید:
-می شنوم.
نفس کوتاهی میکشم و ادامه میدهم:
-حدس دورم اینه که قراره قطعات بنجل بهش بدن تا صنعت هواپیماسازی با مشکل مواجه بشه و حدسم نزدیکم اینه که میخوان…
حاج صادق پلکی میزند و میگوید:
-اسرائیل مخالف سرسخت مذاکره ما با چهار به اضافهی یکه… اهرم ما توی این مذاکرات و با تیم مذاکره کننده جدید همین غنی سازی نود درصدیه و اونها دارن به آب و آتش میزنن تا هر طوری که میشه جلوی ما رو بگیرن.
نفس کوتاهی میکشم:
-پس همون حدس نزدیک درسته… حتما میخوان بین قطعات هواپیمایی، محمولات جنگی رو وارد کنن و تا نزدیکی یکی از مراکز هستهای بیارن و بعد هم یه حملهی جدید برامون تدارک ببینن.
حاج صادق دستی به صورتش میکشد و میگوید:
-شاید هم هر دو… هم فاله هم تماشا، هم قطعات بنجل بهمون میدن تا صنعت هواپیماسازی رو با مشکل مواجه کنن، هم لا به لای بار پیمان محمولههای جنگی خودشون رو وارد کنن تا یه آسیب جدی به مراکز هستهای بزنن…
رو به روی حاج صادق مینشینم و میگویم:
-خدا خودش کمکمون کنه.
نویسنده:
#علیرضا_سکاکی
- پایان قسمت بیست و شش -
❌کپی با ذکر نام نویسنده