ستاره آبی
- رمان امنیتی ستاره آبی -
- قسمت بیست و یکم -
کمی حساس میشوم. سپس چشمهایم را میبندم و سعی میکنم مکانی که پیمان تعریف میکند را تجسم کنم. با چشمهای بسته میپرسم:
-روی تخت اتاق ماساژ کسی خوابیده بود؟ یا اصلا ماساژوری اون طرفا بود که منتظر ارباب رجوع باشه؟
سپس چشمهایم را باز میکنم و صاف توی چشم پیمان نگاه میکنم:
-نه آقا، مطمئنم که روی تخت کسی نبود؛ ولی نمیدونم ماساژوری اون دور و اطراف بود یا نه.
مقداد صدایم میکند:
-آقا شبنم داره درمورد گزارشی که میخواست جلوی پیمان ارائه کنه و اجازه ندادن، صحبت میکنه.
میگویم:
-خب بزن روی بلندگو، معطل چی هستی؟
مقداد روی دکمهای میکوبد و صدای شبنم از اسپیکر داخل ون پخش میشود:
-خارج از تموم بحثهای امروز که به اون پسره مربوطه، باید خدمت شما عرض کنم که شبکهی من توی هفتهی گذشته در سالن زیبایی و بوتیک لباس زنونه تونستن با پیشنهاد مدلینگ شدن برای صفحهی اینستاگرام مغازهشون سه تا از دخترهای مسلمون رو مجبور به ترویج بیحجابی کنن.
صدای همان مرد مسنتر به گوشم میرسد:
-چرا مجبور؟
شبنم جواب میدهد:
-اینطور که به من گزارش شده دخترها از مشکل شدید مالی رنج میبردن و از طرفی دو تاشون مانتویی؛ ولی کاملا پوشیده و یکی از اونها چادری بوده که کمی هم با این پیشنهاد مخالفت کرده و آخر هم به دلیل مسائل مالی و پیشنهاد حقوق خوبی که بهش دادن قبول کرده.
مرد مسن طوری با ناراحتی فریاد میزند که میتوانم حدس بزنم حالا صورتش از شدت عصبانیت سرخ شده است:
-احمقها! دین ما نه دلیل و منطقی برای اثبات داره و نه تاریخ و تاریخچهی درست و حسابی هست که بتونیم روش مانور بدیم، من هر بار به شما احمقها تاکید میکنم که اخلاق خوب، اخلاق خوب، اخلاق خوب… باید فکرهاتون کار بکنه و یه راهی جلوی پاشون بزارید که با انگیزهی مالی شیفتهی شما نشن و بهتون اعتقاد پیدا کنن.
چند ثانیهای سکوت در جلسه شکل میگیرد و ساغر این سکوت را میشکند:
-یعنی باید چیکار کنیم؟ من چطوری میتونم توی باشگاه بدنسازیم از یه خانم چادری استفاده کنم؟
مرد مسن با لحنی متفاوت توضیح میدهد:
-خیلی ساده است، قرار نیست تموم دخترهای ایران بیحجاب باشن تا به کار ما بیان، از دختر چادری برای مدلهای چادر اینستاگرام استفاده کنید. با دختر چادری طرح رفاقت بریزید، براش خرج کنید و بعد از دو سه ماه یه سیگار بدید دستش تا توی ماشینتون سیگار بکشه و اونوقت شما با لبخند تو سطح شهر چرخ بزنید. میدونید دیدن یه زن چادری با سیگار میتونه چه ضربهای بهشون بزنه؟ فکر میکنید اینطوری اون دختره ازتون زده میشه؟ معلومه که نه… اون با شما رفیق شده، بعدتر هم میشه در مورد مباحث دینی و تبلیغی باهاشون صحبت کرد.
نویسنده:
#علیرضا_سکاکی
- پایان قسمت بیست و یکم -
❌کپی با ذکر نام نویسنده